۱۰/۰۹/۱۳۸۳

سرنخ

مجلس خبرگان با توجه به برخی گزارشها از عملکرد منفی در قوه قضائيه، اخيرًا به يکی از اعضای اين مجلس به همراه سه تن ديگر مأموريت داده بود تا نسبت به عملکرد اين قوه تحقيق و بررسی کند اما اداره حفاظت و اطلاعات قوه قضائيه، برخورد بسيار بدی با اين هيئت می کند، به گونه ای که رئيس دفتر نماينده خبرگان را که تحقيق و تفحص را بر عهده داشته است همراه با دو عضو ديگر هيئت که يکی از آنان نماينده مجلس شورای اسلامی بوده است احضار می کند و سپس بجز اين نماينده مجلس، اقدام به بازداشت دو نفر ديگر می کند و آنان را در شرايط نامناسبی نگه می دارد که منجر به فوت يکی از آنان و بستری شدن نفر ديگر در بيمارستان می شود.

خب اين از خبر که تو بي بی سی آمده بود. راستش اين خبر رو قبلا تو خونده بودم٬ اما زياد جدی نگرفته بودمش چون پيک نت خبر بدون مستند زياد ميذاره. داشتم فکر می کردم چقدر جالب هست مجلس خبرگان قانون بذاره برای تحقيق و تفحص از قوه قضائيه و سه نفر که يکی شون همون پديده نوظهور خانم شايق خودمون باشه و نماينده مجلس صاف راهی زندان بشند. قوه قضائیه از این ماموران تحقیق و تفحص چندان پذیرایی بکنه که يکی شون از شدت مهموانوزی بميره آن يکی نیمه جان رها شه پدیده نو ظهور چون یه سلول خوب بهش دادن زیاد صداش در نیاید.
خب تو بخوان حدیث مفصل از این ماجرا ديگه! خيلی واضح و آشکار هست که بر سر افرادی چون فرشته قاضی ٬ اميد معماريان٬ ديگر بچه های وبلاگ نويس يا دانشجو چی ميارند؟!اینها که به خودی هاشون رحم نمی کنند به سر بچه های دیگر چی میارنند؟! از وقتی خبر رو خوندم هی دارم فکر می کنم به این موضوع.

نمیدونم چند سال پیش که علیرضا نوریزاده از فردی به نام الیاس محمودی نام میبرد راستش من خندم می گرفت٬ می گفتم این کیه دیگه ؟! آدم گمنامی که شاید با خوده نوری زاده خرده حسابی داشته ؟!(چون من خودم داشتم آن شبی که نوری زاده تو برنامه اش ان گند رو زد.مستقیم برنامه اش رو تو دانشگاه ّهیروشیما گوش میدادم. بعد که امد تو سایت اش گفت دشمنان من این کار را کردنند و این واقعیت نداره راستش حالم ازش بهم خورد ٬دیگه به حرفهاش اعتماد نداشتم.)
اما حالا مثل اين که اين الياس محمودی راستی ٬راستی يکی از نخ گردانگان قدرت تو ايران هست. کسی که اينقدر راحت خانم پديده شايق رو تهديد می کنه.حتما باید یکی از قطب های قدرت تو ایران باشه؟!
الياس محمودی، رئيس حفاظت و اطلاعات قوه قضائيه در گفتگو با خبرگزاری جمهوری اسلامی، اطلاعات بيشتری از اين پرونده داده و گفته است که افرادی با استفاده از احکام جعلی اقدام به اعمال خلاف قانون در دادگستريهای کشور می کرده اند و يکی از نمايندگان مجلس که او با عنوان ع. ش. از وی نام برده و به نظر می رسد همان خانم عشرت شايق باشد نيز يکی از همين افراد بوده است.
به گفته آقای محمودی، اين نماينده مجلس را بانيان اصلی باند اغفال کرده بوده اند و او برای اعضای باند ابلاغهای خاصی از کميسيون اصل نود مجلس صادر می کرده که اين کميسيون همگی اين ابلاغها را تکذيب کرده است.

واقعا این سرنخ قدرت تو ایران دست چه کسی هست ؟! یعنی واقعا این شاهرودی و دارو دسته اش اینقدر قدرت دارنند؟! پس این مقام منظم هم با این همه آخوند گردن گلفت با نفوذ که تو خبرگان دور خودش جمع کرده هیچ کاره هست؟ پس این شاه اکبر چی ان هم هیچ کارهست؟ یکی بیاید به من بگه چی به چی تو این مملکت گل و بلبل

از وبلاگ آمشاسپندان

امام خمينی که در عصر حاضر از هر نظر الگو می باشند در مورد رعايت حجاب در خانواده نيز بسيار دقيق بودند. دختر گرامی ايشان اين دقت و مراقبت را چنين بيان کرده اند: به هر حال همانطور که گفتم ايشان(امام خمينی) در مقابل بيرونی و نامحرم خيلی سختگيرند. الان پسرهای من و احمد اقا ۱۵-۱۶ ساله اند و ما يک روز اگر منزل اقا برای ناهار دعوت شويم, پسرها حق امدن ندارند يا اگر هم بيايند, ماخانه خانم(همسر حضرت امام) می نشينيم و سفره می اندازيم و آنها منزل احمد اقا, انهم برای اينکه پسرها و دخترهای اهل فاميل و خانه با هم غذا نخورند . نه فقط سر سفره بلکه حتی به هم سلام هم نکنند چون واجب نيست. من خودم پانزده ساله بودم که اقای اشراقی با خواهرم ازدواج کرد و داماد ما شده بود. يک روز ما دعوت داشتيم منزل ايشان. همين جور که من و اقا با هم وارد شديم ,ديدم اقای اشراقی دارند می ايند استقبال. در يک باغچه ای بود که ما داشتيم جلو می رفتيم. من گفتم: سلام بکنم؟ امام گفتند: واجب نيست. من هم رويم نشد که سلام نکنم. زدو و از تو باعچه رد شدم که با اقای اشراقی رو به رو نشوم و يا حتی مادر من وقتی اقا را گرفتند و بردند ترکيه-يعنی چهل سال بعد از زندگيشون-اواين سلام را به برادر شوهرشون کردند! ماجرا هم اين بود که وقتی عمويم می خواستند بروند ترکيه خدمت آقا, امدند از پشت در گفتند من می خواهم با خود خانم صحبت کنم اگر بخواهند پيغامی بدون واسطه برای آقا داشته باشند. که مادرم ناچار شدند سلام کنند و بعد يادم هست آمدند و گفتند ناراحتند چون که اولين سلام را در نبودن آقا کرده اند ان هم با اين لفظ که (( اگر راضی نباشند چه؟)) من هم گفتم ((نه, حالا ديگر از شما سنی گرشته است و مجبور بوده ايد.)) البته امام در مورد کار واجب و ضروری حرفی ندارند اين را بدانيد!*

خدايش من که از روزی که اين رو خوندم کف کردم از اين رهبر بزرگ و کبير. خدا شما رو هم خیر بده ٬ اینجا که تو این سر زمین کفر از این جور چیزها گیر نمی یاد ما بخونیم ارشاد شیم٬ شما زحمت بکش گاهی برامون بنویس. خدا بهت اجر بده تو وبلاگ جدیدت.

همیشه تو زندگی دوست داشتم آدمی باشم از نظر مالی منظم .هیچ وقت چیزی نخریدم که پولش را تو حسابم نداشته باشم. دوستم ندارم همین جور ی خرج کنم.
واسه این که بتوانم به کارم سر وسامان بدم . با سه تا بانک کار می کنم. اولی هیروشیما بانک هست که تمامی حقوق دریافتی ام از چهار جایی که کار می کنم٬ به این حسابم ریخته می شود. دومی مو میی جی بانک هست که تمام مخارج و بیل های پرداختی را با این حساب پرداخت می کنم و سومی میتسوبیشی بانک هست که هر چی از ته حقوق ام باقی مونده آنجا پس انذاز می کنم .
امروز تمام وقتم را تو بانک گذروندم. اين جا با اينکه کشور خيلی پيشرفته ای هست اما به علت يه سری از آداب و روسوم و کلا فرهنگ اينجا مردم خيلی علاقه دارنند که پول نقد حمل کنند و زياد فرهنگ استفاده از گريد کارت جا نيافتاده. مخصوصا الان نزديکی سال نو هست و مردم زيادی پول نقد یا نو می کنند. تمامی A.T.M يا ماشين های پول کش پول نو تحويل ميدهند. چون برای سال نو بزرگتر ها به کوچکتر ها پول نو کادو می دهند .
يه چيز جالب امروز تو بانک ديديم گفتم اين جا بنويسم. بعد از اين که به دو تا بانک ديگه سر زدم سر آخر رفتم ميتسوبيشی بانک تا دو ريال پس انذار کنم. داشتم پول ميذاشتم تو ماشين یکدفعه حواسم رفت به آقای بغل دستی ام٬ دیدم یک عالمه پول ده هزار ینی همین جور داره نو نو میذاره رو هم دیگه. اول پیش خودم فکر کردم چقدر بی خیال این همه پول نقد میذاره رو هم اگر آمریکا بود جرات این کارها رو نداشت. بعد فکر کردم چقدر پولدار (جاپنی حتی فقیر هاشون هم پول دار هستند) اين که می گم يعنی خيلی پول دار همه لباس هاش مارک خيلی معروف بود. خلاصه سرم انداختم پایین تا همون دو ريالم رو پس انذاز کنم. شکر خدا کنم که از زلزله نمردم. چند لحظه بعد ديديم يکی می گه موشی٬ موشی برگشتم ببنم چی می گه ديديم ميگه اين پاکت مال تو هست. با چشم گشاد ديدم آقای قبلی رفته و پاکت پولش رو جا گذاشته و نفر بعدی حالا امده بسته پول رو پيدا کرده. چون وسایل من پخش و پلا بود فکر کرده شاید مال من باشه. گفتم نه آقا مال من نيست فکر کنم آقای قبلی جا گذاشته. ساعت کاری بانک تموم شده و آقا زنگ زد به بانک که بياید این جا یک بسته فراموش شده هست. از بانک آمدن پول رو از اين آقا تحويل گرفتند ٬ کلی ازش سوال جواب کردن ٬اسمش رو نوشتن ٬شماره تلفنش. باید صبر می کرد تا تکلیف پول مشخص شود. بعد از رو شماره کارت های که درآن ساعت پول کشيده شده بود ٬دونه دونه به مشتری ها زنگ زدن تا بالاخره صاحب پول رو که اصلا فکر نمی کرد پولش را تو بانک گذاشته پيدا کردن و پول بهش دادن .بعد از این همه زحمت آقای پول گم کرده اومد و چند تا تغظیم بلند بالا کرد و پولش گرفت و رفت.
داشتم فکر می کردم هر جای دنیا این اتفاق افتاده بود ٬ با توجه به این که پول تو جایی که پاکت برای پول میذارن بود و برداشتنش هم توجه کسی رو جلب نمی کرد ٬ آیا آگر کس دیگری بود به خودش زحمت میداد تو این آخرین روز کاری که همه در حال دوندگی هستند٬ این همه وقت بذاره و این پول رو به صاحبش برگردونه ؟!این جا وقت خیلی ارزش داره کسی که برات وقت میذاره یا کاری برات می کنه خیلی خیلی بهت منت گذاشته .

۱۰/۰۷/۱۳۸۳

DARUMA




تو فرهنگ جاپنی یک چشمش را نقاشی می کنند و آروز می کنند.




این عروسک را نگاه داری می کنن تا وقتی که آروزیشان برآورده شود.اونوقت آن یکی چشمش را نقاشی می کنند و بعد به معبد خانوادگیشان منتقل می کنند


۱۰/۰۶/۱۳۸۳

خدايان هفت گانه





شايد
بدانيد که در جاپن هفت خدا وجود دارد. مردم اين خدايان را که معمولا با هم در کشتی ای
نشسته اند٬ برای اميد ٬سلامتی ٬امنيت و موفقيت در کار و اقتصاد می خرند و در خانه هايشان نگهداری می کنند. ( چيزی شبيه به ون يکاد تو فرهنگ ايراني اسلامی)



Ebisu خدای ماهيگيری و تجارت . اين خدا معمولا يک تور ماهيگيری در پشت خود و يک چيزی شبيه سطل در دست خود دارد مردم معتقدند که اين خدا به ماهی بزرگی را نصيب آنها خواهد . به کار ماهيگيری انها برکت خواهد داد. ماهيگيری نقش عمده ای در فرهنگ جاپنی دارد.



Daikokuten خدای آشپز خانه .اين خدا که در پشتش يک کوله بار از کاه برنج دارد سنبل آشپز خانه گرم است. با توجه به اين که در تاريخ جاپن تهيه غذا و گرسنگی هميشه موضوع بسيار مهمی محسوب ميشود اين خدا جايگاه ويژه دارد.



Hotei خدای عاقبت بخيری اين خدا معمولا کج می نشيند و لي صورتش را تمام رخ نمايش ميدهد .





Benzaiten (Benten) خدای موزيک٬هنر و ادبيات و تقوا .معمولا موهای بلند دارد . در دستش يکی از آلات موسيقی ديده می شود.



Bishamon (Bishamonten)خدای شجاعت ٬نيکوکاری ٬جنگجويی و دلاوری است.اين خدا هميشه لباس جنگ بر تن دارد و در دستش شمشير و آماده يورش بردن هست.



Jurojin خدای خرد و اگاهی و شادمانی. اين خدا معمولا دارای ريشی بلند و عصای در دست هست.




Fukurokuju خدای خوشبختی و ثروت. این خدا هم دارای ریش بلند هست. اما نه به بلندی ریش خدای خرد و آگاهی و شادمانی. مشخصه این خدا این هست که همیشه سرش را رو به آسمان دارد. چون معتقد هست خوشبختی و ثروت از آسمان به زمین می آید.

۱۰/۰۴/۱۳۸۳

درخت آبچينوسی




وقتی رفته بودم کوبه ٬ آنجا خيلی مناظر قشنگی داشت برای عکاسی. همش پیش خودم فکر می کردم اگر آبچینوس آین جا بود الان چه عکس های می گرفت. این عکس را به یادش گرفتم ٬ و حالا تقديم می کنم به خودش.
اميد وارم خوشش بيايد.

ارزشها

!HAPPY HOLIDAYS
ارزش!
ارزش يک خواهر را،از کسي بپرسکه آن را ندارد.
Value!
To realize The value of a sister Ask someone Who doesn't have one.
ارزش ده سال را،از زوج هائي بپرس که تازه از هم جدا شده اند.
To realize The value of ten years: Ask a newly Divorced couple.
ارزش چهار سال را،از يک فارغ التحصيل دانشگاه بپرس.
To realize The value of four years: Ask a graduate.
ارزش يک سال را،از دانش آموزي بپرس که در امتحان نهائي مردود شده است.
To realize The value of one year: Ask a student who Has failed a final exam.
ارزش يک ماه را،از مادري بپرس که کودک نارس به دنيا آورده است.
To realize The value of one month: Ask a mother who has given birth to a premature baby.
ارزش يک هفته را،از ويراستار يک مجله هفتگي بپرس.
To realize The value of one week: Ask an editor of a weekly newspaper.
ارزش يک ساعت را،عاشقاني بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند.
To realize The value of one hour: Ask the lovers who are waiting to meet.
ارزش يک دقيقه را،از کسي بپرس که به قطار، اتوبوس يا هواپيما نرسيده است.
To realize The value of one minute: Ask a person who has missed the train, bus or plane.
ارزش يک ثانيه را،
از کسي بپرس که از حادثه اي جان سالم به در برده است
.
To realize The value of one-second: Ask a person who has survived an accident.
ارزش يک ميلي ثانيه را،از کسي بپرس که در مسابقات المپيک، مدال نقره برده است.
To realize The value of one millisecond: Ask the person who has won a silver medal in the Olympics.
زمان براي هيچکس صبر نمي کند.قدر هر لحظه خود را بدانيد. قدر آن را بيشتر خواهيد دانست، اگر بتوانيد آن را با ديگران نيز تقسيم کنيد.
Time waits for no one. Treasure every moment you have. You will treasure it even more when you can share it with someone special.
براي پي بردن به ارزش يک دوست،آن را از دست بده.
To realize the value of a friend: Lose one.
اين نوشته را به دوستان خود يا هر کسي که برايش آرزوي خوشبختي داريد، ارسال کنيد. صلح، عشق و کاميابي ارزاني همگان باد.
Forward this letter to friends, to whom you wish good luck. Peace, love and prosperity to all.
اين رو پروانه نازنين ام برام فرستاد بود بس تو ارزش بود . تصميم گرفتم اسمش بذارم پروانه ارزشی و تقديم کنم به مقام منظم رهبری.
سال نو همگی دوستان خوبم مبارک !

۱۰/۰۳/۱۳۸۳

ساکورا و ديگران

وبلاگم خيلی خوشگل شد. دستت جهانیان درد نکنه که کمک می کنند من وبلاگداری کنم.این بار دست ساکورا و آقای همسرشون درد نکنه که این جا رو خوشگل کردن خيلی ممنون از وقتی که گذاشتن. انشالله عروسی بچه ساکورا جبران کنم. ببينم بچه ساکورا چی ميشه؟

اگر با اعدام ليلا دختر ۱۹ ساله مخالف يا موافق هستيد می توانيد نظرتون تو بی بی سی فارسی بگيد. لازمه از هاله آفتابی بخاطر تمامی زحماتش در اين زمينه تشکر کنم. هاله جان خسته نباشی خدا قوت .


امروز روز تولد امپراطور جاپن بود. اين جا هم تعطيل رسمی بود .برام خيلی جالب هست که من تا حالا نديدم اين مردان خانواده سلطنتی کيمونو بپوشند هميشه کت شلوار می پوشند. با توجه به زيادی مغرور بودنند جاپنی ها به اين کيمونوشون برام خيلی عجيب به نظر ميايد که اينها تو مراسم رسمی کيمونو نمی پوشند. اگر دوست داريد عکسی از امپراطور جاپن با نوه نتیجه اش ببنيد بريد تو سايت آوای دل .
اين اولين بار هست که تو تاريخ جاپن که آمپراطور نوه اش يک دختر هست. تا اين يکی امپرطور غزل خداحافظی بخونه و آن پسرش بيايد بعد نوبت به دختره برسه خيلی راه هست. اما از الان جاپنی ها سر اين که به جای امپراطور ملکه داشته باشند دارند خودش رو می کشند نصفشون شديدا مخالف هستند نصف ديگه ای همچين بگی نگی رضايت دادن. زن وليعهد هم شديدا دچار بيماری افسردگی هست. خدا یان هفت گانه ميدونند اين جاپنی ها سر اين زن بدبخت چی بيارند٬ با این رسومات کسل کنندهشون و دختر زا بودن اینم زن بیچاره که از هاروارد هم اگر اشتباه نکنم فارغ التحصیل شده.

آيا می دانيد؟
از وبلاگ خيابان شماره ۱۱ من که نميدونستم شما چی می دونستيد؟!
- آيا می دانيد که غيرممکن است کسی آرنج خود را با زبان لمس کند؟
- آيا می دانيد استفاده ازهدفون فقط برای‌يک ساعت ميزان باکتری‌های‌موجود درگوش شما را ۷۰۰ برابر ميکند؟
- آيا می دانيدبيش از۵۰٪ مردم کره زمين تا بحال هرگز ازتلفن استفاده نکرده اند؟
- آيا می دانيدهيچ تکه کاغذ مربع شکل خشکی را نمی‌توانيد بيش از ۷ مرتبه پشت سر هم از وسط تا کنيد؟
- آيا می دانيدتمام عناصر شيميايی‌موجود دربدن يک فرد ارزشی‌درحدود ۷ دلار دارد؟
- آيا می دانيددرفرانسه يک دختر ۵ ساله می‌تواند در بارمشروب الکلی ‌خريداری‌نمايد؟
- آيا می دانيد بادام زمينی‌يکی‌ازمحتويات ديناميت است؟
- آيا می دانيداگردانه انگور را درمايکروفر بگذاريد منفجر ميشود؟ اگر باور نداريدامتحان کنيد!
- يک عدد دورقمی انتخاب کنيد. آنرا ضرب در ۷ و سپس ضرب در ۱۴۴۳ کنيد. حاصل چيست؟
- سايمون پيتر برخاست و تور ماهيگيری اش را برداشت و آنرا به وسط ماهيان انداخت و ۱۵۳ ماهی شکار کرد. (انجيل John٬) ۲۱؛۱۱
۱+۲+۳+۴+۵+۶+۷+۸+۹+۱۰+۱۱+۱۲+۱۳+۱۴+۱۵+۱۶+۱۷=۱۵۳
!۵+!۴+!۳+!۲+!۱=۱۵۳
(۳^۵)+(۳^۳)+(۳^۱)=۱۵۳

و چه خوش گفت روزبه نيک گفتار اين بار

مدتی است اين ايرانی پرستی و خود برتر بينی که در نهاد مردم نهادينه بود رنگ و بويی تازه گرفته و خصوصا جوانان زيادی را می بينی که تا سر صحبت باز می شود سخن از قوم و تبار می گويند و اين نژاد پرستی صرف را رنگ و لعاب وطن پرستی می زنند .

اين سيل توجه به گذشته دلايل بسياری دارد که از همه مهمتر در ماندگی قومی را می رساند که در دنيای امروز خود را چنان دور از ساير اقوام می بيند که در خود توان رسيدن به آنان نمی بيند، پس سر در شولای روشن گذشته خود می برد و دل به تاريخی که در آن جايی و جايگاهی داشته فرو می کند .باشد که کمی از شوکت آن ايام ظلمت امروزش را روشن کند .

يادآوری و باز آفرينی سنن نيک گذشته کاری است ممدوح اما اينکه اين گذشته را چماقی کنيم برای تقبيح ساير اقوام و آلتی برای گيج کردن خود و دور شدن از واقعيت، امری دور از شان انسان است .
تحقيقا نژاد پرستی است که فرياد هنر نزد ايرانيان است و بس سر دهيم . اعراب را کثيف جلوه دادن و اروپاييان را بربر خواندن و آسيای شرق را هون ديدن، هيچ دردی از ما دوا نمی کند و تنها خوی و خصلت غير انسانی را در ما پرورش خواهد داد .


ضررهای چاقی
بابا خودتون رو لاغر کنيد ديگه!! از من ياد بگيره شدم قوچالی سابق . البته من قبل از اين که اينها رو بخونم شده بودم قوچالی سابق ها.

خيلی برای اين برای اينکه شب يلدا خوبی نداشتی
متاسف شدم. برای روزهای بهتری آروز می کنم. برای دوستت هم آرامش ابدی.

لطفا همتون برای سلامتی ويولت عزيز دعا کنيد. ويولت جونم از ته دل برای خوب شدنت دعا می کنم.امیدوارم زودخوب شدی برگردی بيايي ما را از دستت اين آقا اميد خان نجات بدی.

۹/۳۰/۱۳۸۳

شوهرک عوضی

سفر کوبه من خيلی خوب بود و به من خيلی خوشم گذشت. فقط يه کم حالم خوب نبود نتوانستم زياد ورجه ورجه کنم. بعد از اين کار تمام شد با شوهرک رفتيم شهر رو بچرخيم.
يک مراسمی هست تو اين شهر که هر ساله از ۱۷ دسامبر شروع ميشه و اگر اشتباه نکنم تا اول سال نو هم هست.
شايد بدونيد که در تاريخ ۱۷/۱/۱۹۹۵ در اين شهر يک زلزله شديد رخ داد که نزديک به چهار هزار نفر کشته داد. البته اين برای اين زلزله شديد شايد زياد رقم بالای نباشه ٬ اما تو کشوری مثل جاپن مردن چهار هزار نفر فاجعه خيلی بزرگی هست.
تو اين شهر در محل وقوع حادثه يک بنا ياد بود برای قربانيان اين حادثه درست شده که توريست زيادی را برای اين شهر مياره. البته اين جاپنی های ناسيوناليست زياد رو اين قسمت تبليغ نمی کنند ٬بيشتر رو شهرهای چون کيوتو و جاههای سنتی کشورشون تبليغ می کنند تا شهر مثل کوبه که از نظر من خيلی شبيه به ونکوور هست.

يه اتفاق جالبی که تو کوبه برای من افتاد اين بود که می خواستیم بریم تماشای Kobe Luminarie شوهرک هی وا می ایستاد کنار خیابون و سعی داشتروی نقشه جاپنی حروف کانجی رو با نقشه مطابقت بده تا بلکه بتوانه راه رو پيدا کنه . من هم هی چند قدم می رفتم می ديدم اين باز وايستاده سرش رو کرده تو نقشه . تا اين که همين جور من يه دفعه چشم خورد به مردم زيادی که تو صف منتظر بودن حدس زدم بايد همون جا باشه مراسم. رفتم دست شوهرک رو گرفتم ٬ همینطور که رو م آن طرف بود هی به انگليسی بهش گفتم من پيدا کردم کجاست نمی خواد رو نقشه بگردی . ديدم هيچی نمی گه به جاپنی گفتم بابا پيدا کردم ٬ ديدم باز هيچی نمی گه حالا هرچی دستش رو می کشم مثل ميخ سر جاش وايستاده بود و به زور کشيدن من يه کم می اومد جلو. خلاصه برگشتم به فارسی گفتم من پيدا کردم چرا راه نمی يايی بابا .تازه دیدیم چه دست گلی به آب دادم. يک دونه آقای جنتلمن جاپنی در حالیی که من دستش رو به زور می شمیدم با دهان باز چشم گشاد من رو نگاه می کرد. خلاصه کلی ازش مغذرت خواستم که بيچاره رو از ته خيابون تا سر خيابون کشيده بودم هی دور برم نگاه کردم ديدم نه خير شوهرکی در کار نيست. تمام راه رو برگشتم ديديم بله! شوهرک همینجور مثل میخ واساته سر جای قبلی اش داره نقشه می خونه.وقتی بهش موضوع رو گفتم آنقدر خندید . حالا هی سر به سرم می ذاشت می گفت چقدر خدا بهم رحم کرد برگشتی وگرنه بیچاره مرده رو تا خونه می بردی بعد می فهمیدی اشتباه گرفتی . وای هر دفعه یاد قیافه آقا جاپنی می شم ها از خنده دلم درد می گیره.

----------------------------------------

راستش می خواستم در مورد شب یلدا جاپنی بنویسم. که آنها هم این شب رو جشن می گیرند و کرسی دارنند زیر کرسی می نشنیند و مادر بزرگها شون بهشون قصه می گویند. تازه یکی از دوستان من می گوید که آنها هم سالهای قبل هندوانه و خرمالو و یک نوع برنج بو داده در این شب می خورنند که الان به مرور زمان فراموش شده. خلاصه دیدیم این خانم بهتر از من نوشته با تشکر از سرکار خانم شکوفه گیلاس ببرید همون جا بخوانید.


۹/۲۶/۱۳۸۳

کوبه




من باز دارم می رم کوبه. يه بار يادتون هست من رفتم کوبه چقدر بد بود. باز فردا دارم ميرم واسه کاری ميرم کوبه. می گويند الان
کوبه خيلی قشنگ هست چون چراغانی مراسم کريسمس هست. اگر کارم اجازه داد سعی می کنم عکس
بگیریم ٬ هر چند٬ چندان عکاس خوبی نیستم.
شما فعلا عکسهای چراغونی اين شهر اروپايی ٬ جاپنی را این جا ببنيد. مقامات منظم( از عمد این جوری نوشتم) ایران هم یاد
بگیرند بلکه جشنهای باشکوه دهه زجر با چراغونی مسخره شون اینقدر مردم را آزار تصویری ندهند
-----------------------------------------------------------
» (Alina Fernandez) در سال ۱۹۵۶ از پدرى به نام «فيدل كاسترو» و مادرى به نام «ناتاليا رولتا» (Natalia Revuelta) متولد شد. مادرش در دهه ۵۰ ميلادى در شهر «هاوانا» به عنوان زيباترين زن شهر معروف بود. «آلينا» تنها دختر فيدل كاسترو در مياآلينا فرناندزن ۸ فرزندى است كه حاصل ۴ ازدواج اين رئيس جمهور مادام العمر هستند.«ناتاليا» به هنگام تولد دخترش با پزشكى به نام «اورلاندو فرناندز» (Orlando Fernandez) ازدواج كرد و بدين ترتيب نام خانوادگى اين ناپدرى به «آلينا»هم تعلق گرفت. دختر فيدل كاسترو طى دوران جوانى به فراگيرى فنون زيادى از جمله پزشكى، مترجمى، شناگرى و مدل و باله دست زد و البته چندان موفق نبود. درست به مانند پدرش حتى ۴ بار ازدواج هم عاقبتى براى اين زن نداشت و در نهايت در سال ۱۹۹۳ از كوبا گريخت و به اسپانيا رفت و در شهر مادريد اقامت گزيد. اما بى پولى و فقر مسئله اى بود كه همواره در مادريد گريبانگير او بود و بدين جهت از آنجا به ايالات متحده آمريكا رفت و در ايالت جورجيا و سپس در شهر نيويورك و در حال حاضر هم در شهر ميامى به همراه دختر ۲۲ ساله اش زندگى مى كند و به عنوان مجرى راديو به كار مشغول است. «آلينا» در سال ۱۹۹۷ اتوبيوگرافى اى به نام «من، آلينا» را منتشر كرد، كتابى تاثيرگذار و ارائه دهنده تصويرى از دوران زندگى او در كوبا و پر از تصاوير و حرف هايى كنايه آميز و البته عالى. «آلينا فرناندز» به خاطر فرار از كوبا، حق ورود به اين كشور را ندارد. او در اين مصاحبه از جنون خودبزرگ بينى پدرش فيدل كاسترو در مورد فرارش از كوبا و از آينده يك ديكتاتورى خيالى مى گويد.

کسانی هنوز فکر می کنند ٬ اين کوبايی بدبخت به دليل جوراب نايلونی به آمريکا مهاجرت می کنند ٬ لطف کنند چند دقیقه وقت بزارند و و این مصاحبه را بخوانند . از همه شما هم دعوت می کنم بخوانید و قدر ملایان ایران را بدانید که بدتر که نه . شاید هم رده آنها هم وجود داره در این کره خاکی. چند وقت پيش اگر اشتباه نکنم سازمان خبرنگاران لیستی از ناپديد شدن٬ شکنجه شدن ٬ در کشورها را ارایه کرده بود که ایران و کوبا در صدر این لیست بودند.همیشه این برای من سوال بوده که چطور میشه وابسته بودند به تفکر و اندیشه ای روشی آدم را مجبور کنه چشم بر روی خیلی از واقعیت ها ببند . به نظر شما چطور میشه از اندیشه راه و روش کسانی امثال خمینی و این رفیق فیدل دفاع کرد؟! اصلا تو مغزم هم نمی گنجه .شما چطور؟

-----------------------------------------

نميدونم در مورد اين مطلب چي بنويسم . تصور اين که آدم تو اين سرما کشنده سرپناهي نداشته باشه و از سرما يخ برنه بميره ادم رو ديونه مي کنه من واقعا نميدونم چطور بايد فکري براي اين افراد کرد .

به علي آنلاين مراجعه کنيد حرکت خيلي قشنگي را شروع کرده . علي را در اين را تنها نذاريد.


مشت می کوبم بر در

پنجه می سایم بر پنجره ها

من دچار خفقانم ، خفقان !


۹/۲۴/۱۳۸۳

و اما مشکل دوم

و اما اون يکی مشکل عمده من در سرزمين آفتابان ( دليل اینکه بهش می گويند آفتاب تابان اين هست که خورشيد اول بسم الله تو اين کشور در ميآيد تا من از همه زودتر برم سر کار) که آی مشکل ها آی مشکل ها اين هست که من هم مثل هر آدم دیگری مريض ميشم (از وقتی هم که اومدم ژاپن٬ کنتور مريض شدم سه ٬ چهار برابر بيشتر میندازه) و برای اين که خيلی زود به لقا الله نپيوندم ناچار برم دکتر و بيمارستان .
خب تا اين جا مشکلی نيست آدم مريض ميشه ديگه!! اما همين که پات ميذاری بيمارستان تازه مشکلت شروع ميشه.
اولا که من به شخصه تا حالا جز ديروز که دکترش انگليسی پرفکت حرف ميزد ٬ تا حالا خیلی کم دکتری پیدا کردم که انگليسی بلد باشه . از آن طرف اين زبان نازنين جاپنی من ديگه آن آخر٬ آخرشه ( هرچی می خونم همون خنگ آلودی هستم که هستم) جز اين که گلوم درد می کنه٬ سرم درد ميکنم٬ پا و دستم درد می کنه٬دندانم درد می کنه٬ و تب دارم٬ دروغ چرا بلدم بگم که سرما هم خوردم .همین دیگه !! تو رو خدا چشمم نزنید ها.
..مشکل دیگه من هم استفاده از دیکشنری جاپنی هست ٬ البته اين مشکل تنها من نيست٬ کلا استفاده از ديکشنری جاپنی يک ليسانس زبان جاپنی که میخواد که صد البته من ندارم. ديکشنری هيرگانایی که دارم خیلی ناقض هست . باز هم تا این جاش زیاد مشکلی خیلی حاد نیست. از دوستان جاپنیم که انگلیسی بلد هستند می خوام عین این بچه ننه ها با من بیان دکتر. اصولا شما تا آخر عمر هم در این کشور تشریف داشته باشید باز هم باید برای بعضی از کارها حتما یکی باهات بیاید و این برای آدم مثل من یعنی مرگ .
خب حالا رفتیم با هزار بدبختی بیمارستان دکتر یه نگاه به سرپا می کنه خارجی هستی دیگه از دور داد میزنه. بین این همه آدم کاپی و زیراکس شده از همه ديگه .زياد زحمت معاينه به خودش نميده ميگه جاپن کشور سردی هست٬ سرما خوردی. من که هميشه از اين حرف اقای دکتر (بندرت خانم دکتر پيدا ميشه) مغزم حسابی داغ ميکنه .چی می گی بابا کجای جاپن سرده؟! من از اين ده تا برابر سردتر زندگی. تازه اصلا خارش پوست من در نقطی که همیشه پوشیده هست چه ربطی به سرما داره ؟!!خلاصه دکتر تازه شروع می کنه ازت می پرسه از کجا اومدی؟! اين سوال رو ديگه جوابش را مثل بلبل می گم ( تورو خدا چشمم نزنيد ها..) حالا يه دونه قرص برای خارشت مينويسه بايد برای هفته بعد دوباره بيايی. هفته بعد میری می گه خوب نشدم. دکتر کرو لال می شینه نه یه کلمه به خودش زحمت میده بهت توضیح بده که چه درد بی درمونی داری ؟ نه به خودش زحمت میده بگه این همه داروی گران٬ گران و برای چی باید بریزی تو آن معده درب و داغونت. در مقابل سوالاتت چنان بهت نگاه می کنه که من دکترم یا تو؟! اصلا برای چی باید توضیح بدم?! تو مگه حالیته?! خلاصه این ما جرا هی ادامه داره تا يک سال و اندی که مار جان به دادت ميرسه و يه پماد ضد حساسسيت بهت می پسته همه چی تموم ميشه و از خرج هر هفته ۶۰۰۰ ين دوا دکتر خلاص ميشی.
البته هميشه اوضاع و احوال به این خوبی نیست ها.. نمونه اش همین مورد آخر من. الان بیشتر از یک ماه هست من یک درد شدید در پهلو دارم که اولش حتی خودم با درد کمرم که از دوران دفاع مقدس!!! به يادگار مونده اشتباه می گرفتمش. اما بعد متوجه شدم کمرم درد ميکنه درست . اما اين درد کشنده فعلی مال کمر نيست. بابا چشم رو هم چيز خوبيه ها اين در کمر اينقدر بی حيا نبود بزنه پاک راهی آن ديارم کنه.
اين يه چيز ديگه هست خلاصه اینکه فعلا دارم همین جور تمام اعضا و جوارم رو X ray و M.R.I تمامی تست ها و اينها می کنم .خدا رو شکر فعلا مشکل Kidney ندارم.ولی در آخرين آزمايش مشخص شده يه چيز سياه تو Ovary هست که فعلا بايد آزمايشات بيشتر بشه تا معلوم شه چی هست. جالبه بعد از يک ماه برو بيا آقای دکتر تازه می پرسه٬ می خواهی واسات داروی درد کش بدم؟ واقعا دکتره خیلی خوبی بود یه کم من رو آدم حساب کرد به گفتم چه خبره تو این مدت. خوب اين بود دومين مشکل عمده من که خودش به چندین بخش تقسیم شده بود. دیگه این که روز شب همتون خوش و اگر این مشکلم حل شد و از این درد تخمی نمردم بهتون در مورد تاریخچه پزشکان محترم جاپنی که بنا بر گفته دوستانم تا چند سال پیش حتی جواب سلام مریض بدبخت را هم نمیدادند خوام گفت .اصلا چه نیازی هست پزشک آدم به آدم توضیح بده ها!!

۹/۲۲/۱۳۸۳

دو مشکل عمده

از وقتی اومدم ژاپن دو تا مشکل عمده داشتم که یکی خیلی مشکل نبود اما دومی واقعا مشکل هست ها

و اما مشکل اول راستش برای من اصلا قابل درک نبود که چرا خانمهای که تازه از ايران اینقدر با آرایشگاه رفتن مشکل دارن و همیشه حسرت آرایشگاهای ایران رو می خورند که چقدر کارشون خوب بود این جوری بود آن جوری بود .واقعا اصلا نميتوانستم تصور کنم که چطور ممکنه بهترین آرايشگاه کشوری مثل کانادا از ايران بدتر باشه . نمونه ای که خودم دیده بودم و طرف خیلی ناراضی بود از یه مرکز خیلی معروف.

تا اینکه خلاصه خیاط در کوزه افتاد و من پا شدم اومدم ژاپن حالا چندين سال دارم اين نکته را با گوشت استخوان به شدت درک ميکنم.این تو این کشور گل بلبل میری آرایشگاه واسات چون خارجی هستی حتما قهوه میاره موهات رو میشوره خانمه میاد مشت مالت میده بعد آرایشگاه اصلی می یاد بهش می گی آقا موهای من را پنج سانت بزن دو تا رگه قهوه ای پر رنگ هم درست کن. میزنه موهاتو از کمر میزنه میاره تا رو شونه که سمت راست و چپ اش هم حداقل با هم دو سانت یا بیشتر تفاوت ارتفاع داره بهش نشون میدی هزار بار خم میشه هی میگه سوومی ماسن سوومی ماسن تو همین مدت هم هی موهات رو میزنه ٬هی کوتاه می کنه ٬هی کوتاه می کنه وسطاش هزار بار دیگه سومی ماسن میگه دیگه حسابی خسته میشی از این همه معذرت خواهی آن همین جور سوومی ماسن گویان میزنه تا اینکه موهات میشه از این مدل سیخ سیخی که انکار به برق ۲۲۰ولت وصلت کردن .خب شد دیگه نمیشه کاریش کرد دیگه ناچاری باهاش سر کنی سر راه هم یه بسته رتگ مشکی سیاه نشون بخری و آن قهوه ای رو که برات زرد کم رنگ کرده را سیاه کنی .حالا تا مدتها با همون موها سر می کنی تا یه کم بزرگ شن بعد مدتها که هی خودت با قیچی دسته دسته ناصافی اش رو گندی میزای تا یه کم بزرگ شن. باز حوس می کنی بری یه آرایشگاه از این وضیعت آشفته در بیاری که این بار دیگه خودتون حدس یزنید که چی میشه.میدونید نکته جالبش هم اينه که هر چی آرايشگاه بهتر و معروف تر و گران تر باشه به همون انذازه هم عجق و جق تر ژاپنی تر شدی.

آن یکی رو فردا می نویسم امروز خسته شدم ببخشید تا بعد

۹/۱۲/۱۳۸۳

Lilypie 3rd Birthday Ticker