۵/۰۹/۱۳۸۴

سفرنامه توکیو ق سوم

روزی را که ما به پارک میجی رفته بودیم.در معبد پارک چندتا مراسم عروسی برگزار بود. این مراسم سنتی و این سبک لباس پوشیدن این روزها خیلی مد نیست. شاید دلیلش خیلی گران بودن کیمونو و ارایش مو به سبک سنتی باشد.به هر حال چیزی که من دیدم این هست که اکثر زوج های جوان ترجیج می دهند مراسمی به سبک غربی برگزار کنند. با این که خیلی ها ممکن هست حتی مسیحی هم نباشند ولی خیلی ها مراسم عروسی را در کلیسا برگزار می کنند. که البته آن مراسم تشریفات مذهبی را نداره. زوج های که خیلی پولدار هستند در یک روز صبح تا عصر لباس سنتی می پوشند و به معبد میروند و تشریفات مذهبی دارند بعدش هم که عاشق عکس گرفتن هستند حتما چند تاعکس یادگاری می گیرند. بعد دوباره لباس عوض می کنند و لباس غربی می پوشند باز به کلیسا میروند و عکس می گیرند و بعد شام می خورند. بعد از شام هم نوبت به شیرین کاری میرسه. هر کس یه کاری برای شیرین کاری میکنه. که به نظر من خیلی خیلی لوس بی مزه هست. از رقص آواز به آن شکلی که در ایران هست اصلا خبری نیست. ( البته تو این عروسی های که من تا حالا رفتم.)

زوج اول
زوج دوم این دوماد وقتی متوجه شد من ازش عکس می گیریم . کلی ذوق کرده بود تند تند تشکر می کرد.

روز بعد رفتیمTokyo Tower . این برج آهنی در سال ۱۹۵۸ ساخته شد. ارتفاع آن ۳۳۳ متر و وزنش 4000 tons هست. در مقایسه با Eiffel tower که ۳۲۰ متر و7000 tons بلندتر و سبک تر هست. در روزهای که هوا خوب باشد شما از بالای این برج می توانید کوه فوجی را ببنید. روزی که ما ان جا بودیم هوا ابری بود و ما کوه فوجی را ندیدیم.

این برج داری دو قسمت برای تماشا منظره و شهر است.در ارتفاع ۱۵۰ متری و و ۲۵۰ متری. که نسبت به CN TOWER بچه بازی هست. به هر حال ما رفتیم تا آرزو به دل نمونیم.
وقتی رفته بودیم در ارتفاع ۲۵۰ متری متوجه شدیم که برج به شدت می لرزه . اولش توجه نکردیم ولی بعد از چند دقیقه برقها قطع شد و اعلام کردن زلزله شده و تمامی آسانسورها از کار افتاده ما یه نیم ساعتی ان بالا موندیم تا دوباره آسانسور ها راه افتادن. دروغ چرا من خیلی ترسیدم. اما این شوهرک بد جنس مداوم می خندید.
البته بعد که از برج بیرون آمدیم متوجه شدیم تمامی متروها به مدت دوساعت از کار افتادن و ازدحام شدید از جمعیت تو صف اتوبوسها و تاکسی بود.

شهر توکیو در ارتفاع ۵۰ ۱متری از بالای برج. آنقدر سیستم مترو و حمل ونقل عمومی این شهر خوب کار میکرد که اصلا در روی زمین ترافیکی وجود نداشت.
همان منظره بالا در شب
چند تا نکته: اول این که ما ( من و شماها که اسم پیشنهاد کردید برای جوجو) کلی زحمت می کشیم اسم انتخاب می کنیم. مقام معظم شوهرک در شورای نگهبان در یک ثانیه همه رو رد می کنه. در جواب اعتراض هم میگه هنوز یک ماه وقت هست. بنابراین در کمال شرمندگی هنوز برنده ایی در کار نیست.
دوم این که من ناچارم برای این که وبلاگم سنگین نشه عکس های پست قبلی را بردارم.
سوم این که من تا جایی که بتوانم به سوالات که میشه در کامنتها جواب بدم در لابلای پست های جدیدم.
چهارم این که هم هوا خیلی گرم و هم من جوجو خیلی حال نداریم. بنابراین نمیتوانم خیلی وبلاگ بخونیم و کامنت بذارم امیدوارم دوستانی که به من لطف کردن دلخور نشوند.
پنجم هم این
ادیتور هاله که من قبلا در آن پست هام رو مینوشتم جای کی بردهاش عوض شده و من نمیتوانم باهاش کار کنم.با کیبورد ایرانی و عقلانی هم مشکل ام حل نشد. انکار قبلا یک کیبورددیگر بود به نام منطقی که من راحت باش تایپ می کردم. کسی ادیتور دیگری سراغ نداره?

سفرنامه توکیو ق دوم

Empress Shoken و Emperor Meiji
اولین روز سفرمون به توکیو را به پارکMeiji رفتیم. این پارک به جا مانده از زمان امپرطور Meiji هست و حدود 700,000 متر مربع مساحت دارد. این امپرطور و زنشShoken خیلی در کشور مجبوب هستند و عصر این امپراطور یعنی عصر Meiji به عصر اصلاحات معروف هست. این امپراطور بنیانگذار ژاپن مدرن هست و از شروع امپرطوریش سیستم آموزش ملی را تاسیس کرد. شاید بشود گفت اتفاقاتی که در عصر Meiji اتفاق افتاد چیزی شبیه به دوران قبل و بعد رضاخان در ایران هست.

شاید بدونید در طول سالها هیچ خارجی اجازه نزدیک شدن به این کشور را نداشت. از آنجایی که این کشور جزیره هست و دور تا دورش را آب گرفته به محض نزدیک شدن به این کشور با آتش ارتش این کشور مواجه می شد.شروع رابطه با کشورهای خارجی هم در زمان همین امپرطور اتفاق افتاد.

امپرطور فرزند دوم امپراطور Komei در سال ۱۸۵۲ در کیوتو به دنیا آمد و در سال ۱۹۱۲ فوت کرد.
هر چند این امپراطور خیلی سنت شکنی کرد و از کیوتو به توکیو رفت و آنجا را پایتخت اعلام کرد ولی بعد از مرگش جسدش را در کیوتو سوزاندن که این نشانه علاقه زیادش به زادگاهش هست.

و اما معبد Meiji در سال ۱۹۲۰ ساخته شد. در طول جنگ جهانی دوم به کلی نابود شد. ولی در سال ۱۹۵۸ دوباره ساخته شد.در این معبد هر سال فستیوال های زیادی برگزار می شود.

Torii(entrance gate)


نیلوفر های آبی خیلی قشنگی تو آب بود. و این نوع ماهی که یکی از جذاب های دیدنی این کشور هست که بعدا در مورد این ماهی ها می نویسم.

نوشتن تو این شرایط خیلی دل و دماغ می خواهد. به هر حال این عکس ها را ببنید. شاید یه کم این فضا ماتم زده رو قابل تحمل تر کنه.

زندگی در ژاپن

راستی یه وبلاگ خیلی خیلی جالب رو بهتون معرفی می کنم. حتما ببنید مخصوصا کسانی که دوست دارند از فرهنگ و آداب این کشور بدونید.

۵/۰۶/۱۳۸۴

سفرنامه توکیو ق اول

توکیو گرانترین شهر دنیاست. تا جایی که من می دونم دومین شهر گران دنیا هم اوساکا هست.از سال ۱۸۶۸ که امپراطور Meiji ( امپراطوری که پایه گذار خیلی از تحولات در ژاپن هست)کیوتو Kyoto را ترک کرد و به توکیو رفت توکیو پایتخت ژاپن اعلام شد. تا قبل از سال ۱۸۶۸ به توکیو Edo می گفته می شد. توکیو به معنی Eastern Capital هست. این شهر در سپتامبر ۱۹۲۳ با زلزله ای وحشتناک با خاک یکسان شد.



در این کشور یه نوع قطار سریع السعیر هست که به نامShinkansen رو بالشتک هوا با سرعتی بین ۳۰۰ تا ۳۵۰ حرکت می کند. قرار هست تا ماه آینده Shinkansen های با سرعت بین ۴۰۰ تا ۴۵۰ وارد بازار شود.استفاده از این نوع قطار که خیلی در این کشور متداول و معمول هست. بسیار راحت تر از هواپیما هست. چون به نزدیکترین ایستگاه قطار مراجعه می کنید. نیاز به رفتن تا فرودگاه نیست. تشریفات و معطلی و دنگ و فنگ بازرسی های هواپیما را ندارد. از نظر من سفر با آن بسیار راحت تر و از آسان تر از هواپیما هست. در داخل Shinkansen توسط خانمی های خیلی تمیز و مرتب ساعت به ساعت انواع غذاهای و ساندویچ و آبجو فروخته می شود. در داخل قطار اتاقی مخصوص برای کسانی که نیاز به خوابیدن یا داراز کشیدن دارند هست و همچین شما می توانید از لباسشویی هم استفاده کنید. برای کسانی هم که بچه دار هستند امکانات کافی وجود دارد.هر چند قیمت این قطار نسبت به قطارهای معمولی گرانترین هست ولی نسبت به هواپیما ارزانتر و مقرون به صرفه تر هست.
برخلاف آمریکا که فقط چند تا شهر مدرن و پیشرفته دارد و بقیه قسمتهاش به قول این شوهرک از گچساران هم عقب مانده تر هست. امکانات رفاهی و تکنولوزی مدرن در همه جای این کشور تقریبا یکسان توزیع شده و شما حتی در دور افتاده ترین ده تو این کشور به تکنولوزی مدرن دسترسی دارد. به نظر می آید یه عدالت اجتماعی و ثروت عادلانه تر تقسیم شده است.
ما عصر روزجمعه به توکیو رسیدیم. برای رفتن به هتلمون سوار مترو توکیو شدیم که از در دیوارش ادم می ریخت. در طول دو تا ایستگاه کلی مشت لگد تو کله جوجو فرود آمد و همانا ما توبه کردیم به دلیل امنیت جوجو هم که شده دیگه سوار مترو توکیو نشویم و از تاکسی استفاده کنیم.که صد البته از این تصمیم بیچاره شدیم.


تو همه جا دنیا فکر می کنم این Priority Seat هست. مردم این کشور با این که خیلی خوب ومهربان و متواضع هستند. ولی من تا این همه مدت که این جا زندگی کردم متوجه شدم که نسبت به این موضوع که کسی جایش را به شما در اتوبوس قطار یا مترو بدهد.خیلی بی دقت و بی تفاوت هستند. با اینکه در Priority Seat اولویت با افراد حامله بچه دار و پیر و بیمار هست ولی من خیلی خیلی بندرت دیدم که کسی این موضوع را رعایت کند. البته کسی بیدار نیست که متوجه این موضوع باشد. چون مردم بلافاصله بعد از نشستن به خواب میروند.
اینها رو داشته باشید تا فردا که بنویسم کجاها رفتیم و چه کارها کردیم. بعدش هم بگوید دوست دارید مختصر بنویسم یا دوست دارید مثل این پست روده درازی کنم.

۵/۰۵/۱۳۸۴

ایرانیان مهربان

خب من از مسافرت برگشتم. اجازه بدهید یه کم این قوچعالی پاهام کم بشه. فردا عکس و توضیحات را می نویسم.

این پست رو فقط برای این نوشتم که بگم من همیشه که نه گاهی به جون ایرانیان غر زدم که این اخلاق بد دارند. آن کارشون خوب نیست و هی ایراد گرفتم.
گفتم این بار هم که شده بیایم از همه ایرانیان بخاطر مهرشون و این که اگر یه وقتی کسی کمکی یا راهنمایی بخواهد از دل و جون براش مایع می گذارند.قدردانی و تشکر کنم.دم همتون گرم. چه همه کسانی که پیشنهاد دادن و چه کسانی که هیچ پیشنهادی ندادند.
اسمها رو هم فردا همه رو با مقام معظم رهبری شوهرک جنت المکان می خوانم نتیجه و برنده خوشبخت رو اعلام می کنم.


به قول كتبالو دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

۴/۳۰/۱۳۸۴

خب بالاخره تعطیلات ما شروع شد. این توکیو ها به ما هیروشیمایی ها می گویند دهاتی. حالا ما فردا داریم میریم شهر.
بعدش هم اگر من توانستم مدت بیشتری را تو قطار باشم و این جوجو اجازه داد می رویم این جا.واسه همین نمی دونم این سفر چقدر طول می کشد.
تو این مدت یه عالمه شاهنامه خواندم. یه عالمه سایت مختلف اسم رو چرخیدم. اما برای جوجو اسم پیدا نکردم که نکردم. اصلا خوششم نمی یاد از این اسم های قلنبه سلمبه که تو این سایت ها اسم گذاری هست. فارسی زیانان هم به سختی می تواند تلفظش کنند تا چه به رسه به خارجی ها.
خلاصه تو این مدت که من نیستم بر شمایی که می آید این جا از نماز شب واجب تر هست که یه اسم دختر خوشگل که راحت بشه تو زبانهای مختلف تلفظ بشه و معنی خوبی داشته باشه و ریشه هیچ گونه مذهبی نداشته و حدالمکان ایرانی هم باشد . برای من این جا بنویسید. باشد که یک در این دنیا و صد در آخرت خیر ببنید.
آن صد در اخرت رو من نمی توانم گارانتی کنم. ولی این یک در این دنیا رو خودم گارانتی می کنم و یه دونه جایزه خوب و خوشگل برای کسی که اسمش انتخاب میشه با پست سفارشی می فرستم.
به قول شهره روز شب همگی خوش

۴/۲۶/۱۳۸۴

در غروبی ابدی

روز یا شب؟
نه،ای دوست، غروبی ابدی ست
با عبور دو کبوتر در باد
چون دو تابوت سپید
و صداهایی از دور، از آن دشت غریب
بی ثبات، سرگردان، هم چون حرکت باد
-سخنی باید گفت
-سخنی باید گفت
دل من می خواهد با ظلمت جفت شود
-سخنی باید گفت
چه فراموشی سنگینی
سیبی از شاخه فرو می افتد
دانه های زرد تخم کتان
زیر منقار قناری های عاشق من می شکنند
گل باقالا، اعصاب کبودش را در سکر نسیم
می سپارد به رها گشتن از دلهره ی گنگ دگرگونی
و در اینجا،در من ،در سر من؟

فروغ فرخ زاد
خب بالاخره من هم تو این وبلاگ شعر نوشتم.

۴/۲۴/۱۳۸۴

کوفی عنان شرمت باد

هر چی مي خواهم ساکت و خونسرد باشم. واقعا تو اين شرايط کاری خيلی سختی هست. به حدی عصبانی هستم که شايد به جرات بتوانم بگم اين اولين بار در زندگی ام هست که اينقدر خشمگين هستم. ای خدا آدم بره کجا یه کم داد بزنه تا صداش به گوشت برسه؟
یعنی واقعا این آقای کوفی عنان از ماجرا اکبر گنجی بی اطلاع هست؟!!

اين ساختار مسخره سازمان ملل با آن ريييس که از هر طرفش بوی گند فساد مالی می ياد. آخرین دسته گلش رو هم به دنیا زد. در جايی تمامی دنيا از ماجرا اقای گنجی خبر دارند و حتی خود جرج بوش هم که نصف دنيا قاتل و گاوچرون می خواندش خواستار آزادی گنجی شده ٬ جای شگفتی داره که رييس سازمان ملل اظهار بی اطلاعی مي کنه از کل اين ماجرا.

تا حالا چند تا نامه برای خود آقای کوفی عنان نوشته شده؟!! واقعا اين قدر گوش و چشم اين اقا بسته هست و از دنیا بی خبر هست. کسی چه میداند شاید اگر روزی پرده ها بیافتد یه پرونده فساد مالی از ایشان با مقامات ایران هم مثل انچه که در عراق اتفاق افتاد رو شود.

هر چند جايگاه و قدرت کوفی عنان در حدی نيست که بخواهد تايير گذار باشه ولی موضع گيری هايش خيلی به دور از واقعيت و جانبدارانه هست. کاش مي شد يه نامه اعتراض آميز بهش مي نوشتيم.
راستی آقای معین در زمان مبارزات انتخاباتی اش چند بار مهربانانه گنجی رو ویزیت کرده بود. آقای دکتر معین عزیز این گنجی تا چهار سال دیگه زنده نمی مونه. آقای دکتر بهتر نیست حداقل یکبار دیگر هم که شده از گنجی ویزیت به عمل بیاورید. تا کسانی که به شما رای ندادن واقعا پیش خودشان شرمنده شوند و بگویند ای کاش رای داده بودیم که در آن صورت حتی گنجی ازاد نمی شد و حتی می میرد حداقل دکتر معین مهربانانه یکی دوبار بیشتر ویزیت اش کرده بود

این نامه دوم اکبر گنجی از زندان را حتما بخوانید واقعا تکان دهنده هست.
این شمع در حال خاموش شدن است. ولی این صدا خاموش نخواهد شد. این صدا، صدای زندگی مسالمت آمیز، تحمل دیگری، عشق به انسانیت، ایثار برای مردم، حقیقت طلبی، آزادی‌خواهی، دموکراسی خواهی، احترام گذاردن به مخالفان، پذیرش سبک‌های مختلف زندگی، تفکیک دولت از جامعه‌ی مدنی، تفکیک سپهر خصوصی از سپهر عمومی، تمایزِ نهاد دین از نهاد دولت، برابری تمامی انسان‌ها، عقلانیت، فدرالیسم در چارچوب ایران دموکرات، نفی خشونت و... است.این شمع در حال خاموش شدن است امّا این صدا، صداهای بلندتری به دنبال خواهد آورد


15 نفر از برجستگان كشور از دست رييس‌جمهور نشان‌هاي دولتي دريافت كردند

خاتمي: نبايد تنها وقتي كه به مردم نياز داريم، از آنها دم بزنيم

جان من آقای ابطحی اين عکس ها را به آقای خاتمی نشون ندهيد. ايشان مشغول تدارک سفرشون به ژنو هست و می خواد گفتگوی تمدن هاش را از انجا ادامه بدهد. طفلکی کار واجب تر داره داخل ايران رو که آباد کرد. هنوز تو خارج نياز به گفتگو های تمدن هست.

نه بابا بيچاره هنوز تو داخل هم خيلی کار داره؟ راستش من که هنوز نفهميدم که اين آقايون مهندس ميرحسين موسوي، دكتر حسن حبيبي، مهندس محمدرضا نعمت‌زاده چه لياقتی های از خودشون نشون دادند. حکومتی که ثمره اش اين هست که درصد فقر در ايران با نفتی بشکه ای بالای ۶۰ دلار چيزی بالاتر از ۴۰درصد هست و فقط چند درصد با کشور فلاکت زده بدون منبع اتيوپی فاصله داره.

واقعا دست آورد اين جمهوری اسلامی چی بود؟!! نه حقوق بشر بود ٬ نه رفاه بود که ۱۷ ميليون از سر فقر به احمدی نژاد رای مي دهند. نه دموکراسی بود . بالاخره هر کشور فلاکت زده ای در دنيا اگر همه اينها رو با هم نداشته باشه يه حداقل از بعضی از اينها رو داره. مثلا عربستانی که همه مسخره اش ميکنيم که زنانش اجازه رانندگی ندارند٬ حداقلش اين هست که مردمش رفاه دارند.واقعا همچين مديران دولتی واقعا جای داده نشان افتخار دارند؟ اين ها رو بايد طلا گرفت داد احمدی نژاد قاب کنه بزاره بالای سرش.

این نامه را هاله لینک داده که برای نجات جان اکبر گنجی نوشته شده لطفا امضا کنید.

این نامه‌ی سرگشاده به آقای کوفی عنان را هم بخوانید متن جالبی داره لطفا امضا کنید. تا شاید حداقل این آقا کوفی عنان از بی اطلاعی در بیاید.

شهره جان باور کن من دیروز واقعا میخواستم به حرفت گوش کنم و آرامتر باشم اما متاسفانه باز امروز کنترلم را از دست دادم.

۴/۲۳/۱۳۸۴

يه کمی از زندگی



من نمی دونم ما تو ايران هم از اين جشن ها داريم يه نه؟ اما تو فرهنگ غرب يه سری مهمون بازی هست که بهش مي گويند Baby Shower Party . این مهمونی را تا جایی که من می دونم بعضی ها قبل از دنیا آمدن گوگولی شون می گیرند. بعضی ها هم بعد از دنیا آمدنش. البته هستند کسانی که هم قبل و هم بعدش از این مهمونی بازی ها دارند. قبل از تشریف فرمایی گوگولی معمولا دوستاشون دعوت می کنند٬ بعدش از دنیا آمدنش هم فقط فامیل رو دعوت می کنند. البته دوستان خود من همه جور از این پارتی ها داشتند بعضی ها قبل دنیا آمدن بچه بعضی ها هم بعدش. بعضی از دوستانم که خب پولدار تر بودند هم دوبار از این مهمون بازی ها داشتند. کلا بستگی به خانواده داره و قاعده خاصی نداره تا جایی که من می دونم.
هر کس هر جور دوست داره و هر چقدر بودجه اش اجازه میده این مهمون بازی را برگذار میکنه. تو این مهمون بازی که غالبا برای نهار هست در قدیم رسم بود فقط خانمها دور هم جمع شوند. ولی الان مردها هم تو این مهمونی شرکت می کنند. حالا نمیدونم شاید من توجه ام خیلی جلب شده به این مهمونی یا این که نه واقعا مردم جدیدا خیلی به این جشن توجه نشون میدن و خیلی پر زرق و برق برگذارش می کنند.

از آنجایی که من الان در قلب شرق٬ غرب زده زندگی می کنم. دوستانم پیشنهاد کردن که از این جشن ها بگیریم که من هم خوشحال خندان از هر چه جشن شادمانی سه شنبه گذشته در منزل یکی از دوستان مراسم نهار خوران داشتیم.جای همه شما خالی خیلی خیلی خوش گذشت. تمامی غذا ها رو هم دوستانم پختن و حاضر کردن من هم فقط یه ظرف لازانیا ( درست نوشتم؟) درست کردم با این مقدار سالا تن ماهی که خیلی مورد استقبال واقع شد.

از آن جایی که خیلی خیلی خسته بودم و شوهرک خجالتی از شرم حتی غذا درست حسابی هم نخورد ٬ تا چه برسه بخواد عکس بگیره .خیلی عکسی از پارتی ندارم.
حالا برای این که فقط و فقط این جو وبلاگستان رو یه کم عوض شه پیشنهاد می کنم وبلاگستانی ها یه پست همچی روه دار ها و سرشار از زندگی بذارند تو وبلاگشون. چون با تمامی سختی ها زندگی به شدت جریان داره. ما باید روحیه خودمون را حفظ کنیم تا بتوان در مشکلات درست تر و منطقی عمل کنیم.
بعدش هم من خودم چند عکس میذارم این جا شاید یه کم تو عوض کردن این فضا کمک کنه. این اصلا به معنای فراموش کردن گنجی و سایر مشکلات نیست.

این بچه رو دادن من شلوراش رو که خیس کرده بودعوض کنم بلکه یه کم تمرین کنم. آنقدر گریه کرد که آنجلیسو از من گرفتش همچین تو بغل آن آروم بود.

جوجو آنقدر کادو گرفت که خونه قوطی کبریتی ما پر شد. از بچه ها که عکس گرفتن عکس های بیشتری می گیریم بعدا میذارم این جا فعلا همین چند تا عکس به درد بخور رو داشتم.

۴/۲۲/۱۳۸۴

عکس گنجی

تا حالا شده از زور خستگی گريه کنيد؟ من ديشب از بس خسته بودم نميتوانستم بخوابم و نشسته ام يه دل سير گريه کردم. امروز هم خسته ام ٬ آمدم يه سر کوچک به خبرچين بزنم برم بخوابم با اين عکس های گنجی که تو خبرچين پيدا کردم انکاری امشب هم بايد يه دور بشنيم گريه کنم. البته انکار دو دور بايد گريه کنيم ٬ يه بار از شرم گريه ديشب يه بار هم از وضعيت اکبر گنجی.

من که واقعا نمی دونم چی کار باید کنم. ولی خواهش می کنم٬ هر کس هر کاری از دستش بر می
یاد انجام بده.

۴/۲۰/۱۳۸۴

نوشی تنها نیست




نوشي عزيز دل خيلي از وبلاگها در اين چند با تو و همراه تو بوده و هست.لطفا اگر در ايران هستيد و به وكيل خوب دسترسي داريد زير بال و پري هاي جوجه هاي و نوشي را بگيريد


از وبلاگ ندا از بالای دیوار
با تو می شمريم نوشی. و با تو به خاطر می سپريم. نياز به کمک رو پاسخ بديم اگر می تونيم. اگر معنی نگرانی و بی خوابی يک مادر و حاد تر و شديد تر از اون دوتا بچهء کوچک که براي اولين بار مادر دور شدند رو می فهميم و می تونيم کمکی بکنيم، حتماْ‌ اينکار رو بکنيم. .


اين هم ليست وبلاگهاي كه براي نوشي و جوجه هايش نوشته اند.

شما هم اگر براي نوشي و جوجه هايش نوشته ايد لطفا خبر بدهيد تا اسمتان اضافه شود.

[سرزمین آفتاب][خوابگرد][مجید زُهَری][پناهندگی][حضور خلوت انس][سایه آبی][زن‌نوشت][نقطه ته خط][گوشزد][ملکوت][پابرهنه بر خط][فروغ][یک قطره][کاکتوس تیلا][مختصر][کتابچه][من در غربت][گیلیران][ساغر][میترا][سیبستان][خانم حنا][افسون فسرده][فراز][سایه][گل خونه][MEGANIT][غریب تندرست][آلوچه خانوم][Feminist Guy][سوسک‌‌نامه][تردید][ایزدبانو][گل‌های ما][طوفان][عاقلانه][دنیای یک ایرانی][Dizzy Rocker][خاطرات من در هامبورگ][سامانیس][مامهر][فانوس][کوروش ضیابری][لندنی][گل‌های آفتاب‌گردان][مهرواژ][خلوتگاه][روزهای نگین][کوزه خانوم][یک کرمانشاهی][ساده‌تر از آب][اتاق بی‌حریم][فراموش‌خانه][Splinter Cell][زندگی][شبح][بانوی اردیبهشت][ITiran][دنیای کوچک من][در جستجوی کلمات][دلزده از دلزدگی][جوانه][آلیس در سرزمین عجایب][انتخاب زنان][الهه‌ی مهر][نیلوفر آبی][دخترم آیسان][در جدال با خاموشی][خانه‌ی دوست...][چاپ اول][چایخانه][من و بی‌مخاطب نوشته‌هایم][قهوه تلخ][عزیزدوردونه][من و ام اس][وحی شبانه][هموطن‌ها][من و مانی][کوهپیمایی به صرف کاپوچینو][شبانه‌ها][جزیره نشین][با تشکر از شما][شبنم فکر][اعتراض][November Rain][پشت دریاها][بی‌بی کوچولو][مادر سپید][BOLTS][هزاره سوم][یک اهری و اتفاقات ساده][روز بر می‌آید][مری مون][نی‌نی‌ جون و یادداشت‌هایش][آتش در نیستان][شاید برای آینده][سيب سبز][آبچینو][بی‌دل شیدا][یک محسن] [ساروی کیجا][دفترچه‌ی ممنوع][آزاد مرد][درخت کوچک][بانوی خرداد][ورونیکا][آبی خاکستری سیاه][مرغ سحر][شوخی روزگار][شکوفه][اروند][سیب سبز][غربت‌نوشته‌ها][باد و بارون][از بالای دیوار][روزنامه‌های دخو][عبدالقادر بلوچ][هذیان‌های یک معمار][هزار و یک روزنه][هرچه می‌خواهد دل تنگم][از اون بالا][همیشه‌بهار][یک پزشک][زاغارت][اینجا دانشگاه ... صدای من][Beĉjo][چس‌فیل][شرتو][زندگی در قطب][یوتا][هزار و یک روزنه][Carpe Diem][حزب جوانان زیر آفتاب][نقش آرزو][اگنس][آچار فرانسه][از خود با خویش][خان عمو][Wish I Could Fly][خشم و هیاهو][یک پنجره][کوچیل و مامان باباش][جزیره‌ی اسرارآمیز][مسیر یک ذره][گناهکار][یادداشتهای یک دانشجوی ایرونی][گفتار نیک][من و بابک][خانه‌ی امن][یک روز یک زن][خطورات][کوچ][بیگانه‌ای در سرزمین ژرمن‌ها][موج][دنیای درون][کائوس][دوشس][شبشیدها][ژولی‌پولی][دختر آفتاب][از خود با خویش][ارغوان و مامان و باباش][دختر همسایه][وبلاگ من][خاطرات الهام][بی خداحافظی][امشاسپندان][قصه شهر سکوت][یک جای امن برای درد دل][The Blue Guy]؛


نامه ای برای پدر جوجه های نوشی
.مخاطب پست امروز من فقط یک نفره : مردی به اسم سرجیو ، بابای جوجه های نوشی

لطفا به این نامه نازی نازنین که برای بابای جوجوها نوشته لینک بدهید. شاید بابای جوجو ها خودش هم این نامه را بخواند. و يه کم به رفتار و کارهايش فکر کنه.

۴/۱۹/۱۳۸۴

زندگی و کار در ژاپن

همه دنیا و عالم و آدم می دانند که ژاپنی ها خيلی سخت کار مي کنند. به همين دليل بالاترين G.N.P را به نسبت جمعيت در دنيا دارند. ژاپن ثروتمندترين کشور دنياست. صنایع و تکنولوژی در ژاپن همه را متعجب می کند. ولی سخت کوشی و کار سخت ژاپنی ها بيشتر شگفتی مي آفريند. تحليل گران فکر می کنند که ژاپنی ها همچنان باور دارند که کشورشان فقير هست.اين مسئله بازمانده از زمان جنگ ژاپن هست٬ وقتی که ژاپن توانست بدون صنايع طبيعی و تنها از طريق صنعت و تجارت به بقای خود ادامه دهد.
هر ژاپنی احساس می کند بايد خيلی خيلی سخت کار کند. و قربانی کردن هر فرد برای کشور به يک ضرورت اجتماعی تبديل شده و تا امروز هم همچنان ادامه دارد.در ژاپن کارگران به ساعت خود نگاه نمي کنند٬ که تا کی ساعت ۵ شود و محل کار خود را ترک کنند. تقریبا می شود گفت که ژاپنی ها نمی توانند متوقف شوند. هیچ کارگری قبل از رییس خود محل کار خود را ترک نمی کند.
دلیل دیگری که برای کار سخت ژاپنی ها وجود دارد فشار های مالی و شخصی هست. نیاز به مصرف گرایی همچون ديگر جاهای دنيا بالاست. هزينه خانه٬ مخارج تحصيل و مخارج روزمره سر به فلک می زند. تبليغات احساس نياز به کالای جديد را برای لذت بردن از زندگی ايجاد کرده و اين باعث افزايش هزينه های مالی به منظور بالا بردن کيفيت زندگی و تشويق هر چه بيشتر ژاپنی برای کار بيشتر و بيشتر می شود.
ژاپنی ها از کلمه Sarariman برای کارمند يقه سفيد استفاده مي کنند. که اين از همون کلمه Salaryman انگليسی ميايد. کلمات مشابه که از انگليسی آمده در زبان ژاپنی زياد ديده می شود. Sarariman يک بخش بزرگ از نيروی کار در ژاپن را تشکيل می دهد که باعث موفقيت اقتصاد اين کشور شده است.
در سال ۱۹۸۵ هرSarariman به طور متوسط ۴۴ ساعت کار می کرد. اگرچه کمپانی های ژاپنی دو روز تعطيل آخر هفته ( شنبه و يک شنبه) دارند. اما با اين حال يک تحقيق در سال ۱۹۸۶ نشان داده که فقط ۲۸٪ ژاپنی ها ۵ روز در هفته کار کرده اند و از تعطيلات آخر هفته خود لذت برده اند. در مقابل ۷۸٪ فقط دو روز تعطيلات آخر هفته را يکبار در ماه داشته و از لذت برده اند.همچنين گزارش شده که کارگران ژاپنی فقط نصف تعطيلات ساليانه شان را که ۱۵ روز در سال هست را استفاده می کنند. از بهار سال ۱۹۹۲ دولت ۵ روز کار در هفته را برای تمامی مشاغل رسمی کرد.
تحقيق ديگری که در سال ۱۹۹۱توسط انجمن صنايع سوئد انجام شد نشان ميدهد که نيروی کار مرد در ژاپن ۵۶ ساعت در هفته کار مي کنند ولی در مقابل فقط ۴ ساعت در منزل کار انجام ميدهد. اين آمار برای نيروی کار مرد در آمريکا ۴۴ساعت کار دربيرون و ۱۴ ساعت کار در داخل منزل هست. همچين اين آمار برای نيروی کار مرد در سوئد ۴۰ ساعت کار در بيرون و ۱۸ ساعت کار در داخل خانه می باشد.
بر طبق همين آمار ژاپنی ها ۴۰ ساعت اوقات فراغت در هفته دارند. آمريکايی ها ۴۲ ساعت و سوئدی ها ۳۹ ساعت.
ژاپنی ها ۸ساعت از اوقات فراغتشان را در فعاليت اجتماعی می گذارند و ۲۶ساعت مابقی را به تماشای تی وی می پردازند. آمريکايی ها ۱۵ ساعت فعاليت اجتماعی دارند و ۲۱ ساعت به تماشای تی وی مشغول هستند. اين آمار برای سوئدی ها ۱۰ به ۲۱ هست.
بنابراين ژاپنی ها بيشترين زمان را برای تماشای تی وی مي گذراند. که قسمت عمده آن هم به تماشای Baseball يا Sumo مي گذرد.
بنابراینSarariman زندگی سختی دارد. چرا که هزينه کرايه منزل خيلی گران هست. بنابراين يکSarariman باید در حومه شهر زندگی کند و هر روز باید حداقل یک ساعت وقت بگذارد تا خود را با قطار و یک یا دو اتوبی به محل کار خود برساند.

اين روزها کمتر وقت پای اينترنت مي گذارم. چون هم خیلی سخت کار دارم هم آنقدر خسته هستم٬ نمی توانم پای کامپیوتر باشم. واسم راحت تر هست بخوابم و کتاب بخونم. این متن بالا را هم از کتاب CULTHURE SHOCK! که به جای وبلاگ گردی می خوانم٬ نوشتم. اگر دوست داشتيد و خوشتون اومد بگويد هر چند وقت يه دو سه صفحه را اين جا بنويسم. اگر هم دوست نداشتید که خوب نمی نويسم.

یک نامه عاشقانه بعد از مدتها، بی هیچ خجالتی

اين نامه زيبا را هم بخوانيد خيلی قشنگ هست.
اصلا نمي توانم حتی فکر کنم اگر جای نوشی بودم چی کار می کردم. خيلی وحشتناک سخته. چرا يه خبر به اين مادر بيچاره نمی دهند؟؟!! يه تلفنی يه چيزی . حداقل اجازه بدهند بچه ها با مادرشون تلفنی حرف بزنند. اين که خيلی بی رحمی هست.

۴/۱۴/۱۳۸۴

یه کمی وبلاگ

به قول اين خانم که من هی غيبت صغری کبری مي کنم. البته غبيت های کبری من عمرا به پای غيبت های صغری ايشون نميرسه.یه چیزهای می خواهم بنویسم ها اما هی می گم ولش کن.راستش زیاد دستم به کی برد نمیره
از روز پنج شنبه گذشته تا حالا يه نفس داره اين جا بارون ميايد. تو چند هفته گذشته ژاين اعلام کرده بود٬ به علت کمبود باران در اين فصل باران ژاپن دچار بحران خواهيم شد. از آنجايی که خدایان هفت گانه علاقه خاص به مردمان اين کشور داره الان دچار مشکل سيلاب شدن.
مدرسه ها از ده روز دیگه تعطیل می شه و ما هم میریم توکیو مسافرت چون هیچ ایر لاینی دیگه به من اجازه پرواز نمیده. پاناسیونیک هم دیروز آخرین روزش رو رفتم فقط یه مراسم خداحافظی داریم که احتمالا هفته آینده برگذار میشه و نخود نخود هر که رود خانه خود.

امروز یه کشف جدید کردم. امروز در یک اقدام انقلابی متوجه شدم که جای این شوهرک تو خود خود بهشت هست. این رو هم با دو روش ساده پیدا کردم. اولا که مردم مهربان ژاپن بس به من با این شکم قوچالی گفتند تیرا سان چقدر خوشگلی؟!! من خودم هم دیگه بعد از این همه مدت کاملا باورم شد.دومش امروز حدود پنچ به وقت این جا رادیو فردا داشت یه آهنگ پخش می کرد که میخوند آسمون نمی دونم چی چی ... گوشه نوشته٬ هر کیه یارش خوشگله جاش تو بهشته. خوش به حال این شوهرک من که جاش تو بهشته.

دیگه این که من فکر کردم چی کاریه ها هر شب جز دو شب اول و ۱۶ هر ماه ساعت ۹ تا ۱۲ شب من شوهرک بدو بدو بار و بندیل می بندیم نیم ساعت با دوچرخه زیر بارون و آفتاب و برف را میافتیم میریم استخر. انکاری جز وظائف روزانمون هست.

راستی مامان خوشبخت هم خاله شد. اولا که خیلی خیلی مبارک هست.بعدش هم چنان ذوق کرده بود از خاله شدن که آدم هوس میکنه جای مادر شدن خاله بشه. البته مار جان خودم و مار جان شوهرک هم چنان از نوه دار شدن خوشحال هستند و هی میگویند وای نوه دار شدن از بچه دار شدن خیلی خیلی شیرین تر هست. من باز هوس میکنم یه دفعه نوه دار شم.
این آقا هم تازگی یه پسر قند عسل کاکل زری به جمعشون اضافه شده بس که خوشتپ هست که من در همین جا ازش به عنوان شوهر آینده جوجو مون خواستگاری میکنه امیدوارم باباش زیاد جلو پای ما سنگ نندازه.

همین دیگه می گم وبلاگ ننوشتن هم این چند روزه صفا داد ها

Lilypie 3rd Birthday Ticker